دلنوشته ها
یادت هست مادر؟ یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم ، یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را... روزت مبارک مادر عزیزم کادوی روز پدر به سلامتی پسری که پولهای مچاله شدشو آروم گذاشت جلوی فروشنده و گفت : برای روز پدر یک کمربند می خوام فروشنده گفت : چه جنسی باشه پسر کوچولوگفت : فرقی نمیکنه فقط دردش کم باش...